Monday, August 10, 2020

نامه‌ای برای زنان و دختران آینده

اول که به نوشتن چنین چیزی فکر کردم قصد نداشتم شبیه وصیت‌نامه باشد. اسفند 98 بود که نوشتم: «این نوشته وصیت‌نامه نیست چون آنی که وقتی مرگ برسد ازم می‌ماند برایم غریبه است. خیلی فرق نمی‌کند که کجا دفنش کنند (یا اصلاً بسوزانندش، یا برای کالبدشکافی به دانشگاه ببخشندش)، هرچند شاید به نظر قشنگ برسد که در امامزاده هاشم و نزدیک به آن قطاری بخوابانندم که از احمد محمود شروع می‌شود که شانه به شانۀ شاملو خوابیده و بعد می‌رسد به گلشیری و پوینده و مختاری و در آخر غزاله، تازه این میان چقدر آدم دیگر بوده‌اند که نمی‌شناسمشان. اصلاً به مرگ فکر هم نمی‌کنم. چند وقتی هست که مرگ‌اندیشی‌ام تمام شده. هر آن منتظر نیستم از گوشه‌ای سر بزند حتی حالا که بسیار نزدیک شده. شاید هم این بی‌رگی من در مقابل مرگ به این برمی‌گردد که 1398 دائماً برایم و برای ایران تنش‌زا بوده.»

 

     حالا هم قصد ندارم این‌همه شخصی بنویسم. برشت نامه‌ای دارد خطاب به آیندگان بی‌اینکه معلوم کند مخاطبش مردان است یا زنان. نامه‌اش را بارها خوانده‌ام و باز هم خواهم خواند و باز هم دوست خواهم داشت. اما اینکه من حالا دارم به‌ویژه برای زنان وصیت می‌کنم شاید برای این است که فکر می‌کنم حرف‌هایم به درد ایشان بخورد. از میان همۀ ویژگی‌های زیبا و ارزشمند برای زنان شجاعت و صداقت (به‌ویژه با خود) را آرزو می‌کنم. آرزو می‌کنم این دو را بیش از هر ویژگی دیگری در خود بپرورند. شجاعت داشته باشند که چیزی را تمام کنند اگر که خراب است و کار نمی‌کند، آغازگر باشند، تنهایی را برگزینند در جایی که لازم است.

 

No comments:

Post a Comment