Monday, February 8, 2016

تنهایی، رابطه آزاد، ازدواج (سنتی، مدرن-سنتی، سفید)

این پست مدتی خالی بود ولی همین عنوان افراد بیشتری را نسبت به دیگر پست های من به خود جلب کرد، از این رو تصمیم گرفتم در این مورد آنچه تا کنون به ذهنم می آید و تجربه کرده ام بنویسم.

در مورد خودم و از منظر خودم به این نتیجه رسیده ام که لازم دارم حداقل گاهی کسی را به نظاره بنشینم که بدخلقی و خوش خلقی اش را می شناسم. لازم دارم به چشم هایی زل بزنم و خودم را درونش ببینم. لازم دارم مخاطب داشته باشم و بشنوم و شنیده بشوم. دوست بدارم و دوست داشته بشوم و دعوا کنم و آزرده شوم و ... با دیگری بودن را ارجح می دانم به تنهایی گزیدن. منکر ارزش تنها بودگی نیستم و لازم می دانم که هر کسی که ارزشش را می داند برایش جایی در زندگی اش در نظر بگیرد. یعنی جزیره های تنهایی در بستری از رابطه.

اما اینکه رابطه آزاد را بر رابطه متعهدانه ارجح بدانم یا نه به این بر می گردد که اصالت را باید به احساس بدهم یا وظیفه شناسی و حس مسئولیت. رابطه آزاد در عوض ناامنی و آشوبش پر است از تعاریف متکثری از عشق. جالب است و پر هیجان و باب زندگی امروز. امروز تنها نویسندگان و هنرمندان نیستند که به خاطر زندگی مبتنی بر احساس و نیاز به الهامشان آرام نمی گیرند، این نوع از زندگی بین مردم عادی هم برای فرار از روزمرگی طرفداران بسیاری دارد و این در درازمدت اثر خوبی نه برای جامعه و نه برای فرد دارد. بخشی از وجود من عاشق اسطوره هاست. بخش هایی از سنت ها و اسطوره ها برایم عزیز است و دوست داشتنی و به خاطر زیبایی دوست دارم در زندگی ام باشند. از آن طرف ازدواج رابطه امنی است که می توانی طرف رابطه ات را به گونه ی زیبا و معتدلی از این بابت که برخی از صمیمیت ها را تنها با هم دارید از آن خودت بدانی ولی تنوع خواهی تشدید شده در دنیای مدرن هر رابطه ای را به سمت خسته کننده شدن می دواند و این لحظه چالش بزرگی است برای رابطه متعهدانه.   

No comments:

Post a Comment