Friday, September 1, 2017

اعترافات 1

دو روزی چند ساعتی را یک ­بند به خواندن وبلاگ ساره قربانی گذراندم. وبلاگ­خوان نیستم. اما اشتباه می­ کنم، از این جهت که این دست وبلاگ­ هایی که نویسنده خودش را در آن بالا می ­آورد بسیار الهام­ بخش هستند، البته که او فداکاری که نه اما خطر می­ کند و به گمانم این خطر کردن را لازم می­ داند و من هم با او در این مورد هم نظرم. هر چند زیاد طولانی می ­نویسد اما طعم نوشتنش دلچسب است. نکات زیادی را از همین گردشم در نوشتن­ هایش آموختم. یکیش همین نوشتنم است این همه طولانی و این همه از جزئیاتی نگذشتن. دیگری خودش را در فلسفه معنا کردن است. به گمانم این یک شانس است که انسانی بتواند زود آن چیزی را نشانه بگیرد که بتواند خودش را در آن حل کند، از این جهت خوشا بحالش. من این شانس را نداشتم، زندگی ام همواره پر بوده از احساس مسئولیت نسبت به دیگران دور یا نزدیک. جالب اینجاست که هر چه بزرگ تر شدم و عنان خودم را بیشتر در دست گرفتم برایم مهم شد که نظر شخصی خودم را در امور داشته باشم و از این جهت به تجربه کردن روی آوردم. مادر از جمله کسانی است که از این کارم ناراضی است. این کار از من در نظر او عصیانگری ساخته خودخواه. از این جهت بسیار تنهایم. چون آنچه مرا به سمت خودش می ­کشد یعنی همان تجربۀ ناکرده ­ها بین من و روابط داشته­ ام دیوار می­ کشد و من جداتر و جداتر می ­شوم. برای من زندگی و درک آن مسأله است. می ­دانم اینجور تعیین مسأله مبهم و کلی است. اما نحو تفکرم طوری است که فهم زندگی را به نوشتن داستان پیوند می ­زند. اما از فلسفه هم نمی ­توانم بگذرم. فلسفه خواندن و علی ­الخصوص فلسفه تحلیلی خواندن به من در نظم بخشیدن به افکارم کمک می­ کند و البته به مصرف کردن قوای فکری­ ام. هنوز هم از نظم بخشیدن به خودم ناامید نیستم. تقریباً همیشه در این راه شکست خورده­ ام ولی باز سعی کرده ­ام. برایم شبیه آرزو شده که مدت طولانی سر ساعت معینی بلند شوم، کار مفید کنم و سر ساعت معینی بخوابم و صبور باشم در این نظم.

       من تا بدین جا خودم را به جریان زندگی سپرده ­ام. هرچند ناراضی نیستم اما دارم فکر می­ کنم باید این قالب تماشا کردن دنیا و مردمش را به امید دوری برای روزی نوشتن از درک این تنوع بشکنم. باید هدف ­گذاری کنم و در مسیری قرار بگیرم و بروم. شاید آخر کار فکر کنم که اشتباه کرده ­ام، آن وقت بدا به حالم اما چه کار دیگری ازم ساخته است؟ پس هدف را می­ گذارم دانشجوی فلسفه بودن و دانشجوی فلسفه شدن و کوشش جان­ فرسایم را می ­گذارم از برای نوشتن. 

پینوشت: این متن بخش کوچکی از نوشته طولانی تری است که تصمیم گرفتم تکه تکه منتشرش کنم. این توضیح در رابطه به اشاره ام در مورد طولانی بودن متن است.

No comments:

Post a Comment