Wednesday, October 18, 2017

فقر

چند سالی هست که گاه گاهی به طرز خنده آوری فقیر می شوم. گاهی که روحیه ام مَدّی است به یکی دو دوستی رو می اندازم و مقداری قرض می گیرم. مثل همه کاری این کار هم اولش سخت است. اما فقیر بودن هم جذابیت های خودش را دارد و به جد می گویم به شرط اینکه بشود گذراندش تجربه غنیمتی است. در فقر است که به درستی می توان قضاوت کرد که مارکسیسم چقدر ممکن است؟ من به آدم ها امیدوارم ها. چند تایی را می شناسم که اگر به اندازه ضروریات داشته باشند از غیرضروریات به خاطر کمک به دوستی چشم می پوشند. وقتی فقیری این امکان بیشتر مهیاست که آدم ها را بدون نقاب ببینی، خارج از مناسبات و در بطن واقعیت. این جور وقت ها حتا خدا هم گاهی به رگ غیرتش بر می خورد و خودی نشان می دهد و دل انسان سادۀ آرزومند به بودنش را گرم می کند که از هر ده باری که نه بارش شر رسانده، یک بار هم می تواند خیر برساند آن هم طوری که خیره بمانی و فقط بنگری که چه کار هم کرده.   

1 comment:

  1. تری ایگلتون کتابی داره در مورد نقد ادبی و بررسی بعد اجتماعی هنر و ادبیات
    نویسنده مارکسیست ما بصیرت های ژرفی به خواننده خودش میده و احتمالا براتون جذاب.

    ReplyDelete