Tuesday, March 15, 2016

تذکار

احضارش کرده بودند برای بازپرسی و بعد که برگشته بود تا مدتی ندیدمش. بعد که دیداری حاصل شد دیدم با ته سیگار دستش را سوزانده. خواسته نشانی بگذارد تا تلخی شکسته شدن چیزی از خودش در بازپرسی را فراموش نکند. نمی دانم از کسی شنیده بودم یا جایی خوانده بود که در تعلیمات عرفانی هم برای رهایی از وسوسه لذایذ چنین می کنند.

از عنوان بیش از هر چیز منظورم تذکار بدنی است. انسان فراموشکار است، تأثر را فراموش می کند و تأثیر هم در انبوهی از اطلاعات گم می شود. جوان تر که بودم سعی کردم برای اینکه یادم نرود و خودم را تنبیه کنم با تیغ نشانه ای بر دستم بگذارم. نتوانستم. این قدری به خودم حب داشتم که دلم نیامد چنین کنم. به نظرم فراموش کردن طبیعی است. باید بگذاریم واقعه فراموش شود و گرد بگیرد و به همان رد مبهم واقعه بسنده کنیم. احساسم این است که انتقام گرفتن ضرورت ندارد.   

No comments:

Post a Comment